درس چهارم: فعل و تقسیمات آن

نکات محتوایی

1- در اختلاف بین کوفیین و بصریین درباره اصل کلمات، استدلالی که از کوفیین نقل شده (و در بخش “نگاهی به کتب دیگر” نیز از قول مراح الارواح آمده) مبنی بر اینکه اعلال مصدر تابع اعلال فعل است، یک مورد نقض دارد و آن، جریان اعلال در مصادر لفیف مقرون است مثل نَوی نیّةً – طَوی طَیّاً – غَوی غَیّاً و … که در درس 20 لفیف (قاعده اختصاصی لفیف مقرون- ص173) خواهد آمد

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

2- نظریات دیگری نیز در باب اصل کلمات در کتاب دروس التصریف (نوشته محیی الدین عبدالحمید) ص14 به بعد مطرح شده است. در کتاب موسوعه النحو و الصرف و الاعراب نیز ذیل مدخل الاشتقاق، نظریه متفاوت فؤاد ترزی را مطرح و ترجیح داده است.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

3- در بحث معیار تقسیم فعل به سه دسته ماضی و مضارع و امر، دیدگاه مختار کتاب درباره ملاک تقسیم فعل به این سه دسته، ساختمان و ساختار این سه نوع است. توضیح آنکه چون علم صرف، متکفّل بررسی قالب‌های موجود در زبان عربی است، در افعال ما با سه شکل و قالب فعلی مواجه هستیم و از همین رو است که فعل مستقبل، قسیم ماضی و مضارع قرار نگرفته؛ زیرا مستقبل همان مضارع است که یک حرف (سین یا سوف) بر سر آن افزوده شده است. همچنین فعل امر به عنوان یک قالب متمایز مطرح شده اما فعل نهی مطرح نشده؛ زیرا نهی همان مضارع مجزوم به ادات جازم است. و به همین ترتیب مشخص می‌شود که فعل امر در اصطلاح صرفی (همانگونه که در نکته 3 در ص82 ‌آمده) در واقع همان 6 صیغه مخاطب است نه سایر صیغ که در واقع مضارع مجزوم به لام هستند.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

4- بحث اعراب تقدیری در تعریف معرب و مبنی باید مورد لحاظ قرار بگیرد.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

5- دیدگاه های مختلف درباره تعریف فعل متصرف و غیرمتصرف از جمله در کتاب قواعد و نکات کاربردی علم صرف، استاد فائزی نسب درس 24- المستقصی ص133 و … آمده است. ظاهرا آنچه در صرف ساده (ص191 تا 193) برای تعریف این دو اصطلاح آمده، مطابق با منابع نیست. تعریف دانش صرف نیز در این درس، هرچند در منابع دیده نشد؛ اما تعریفی روان و قابل اتکا در این مرحله است و پاورقی 1 ص54 که به تعریف مشهور اشاره کرده، جبران نقیصه می‌کند.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

6- در توضیح اینکه اصل فعل مصدر است، باید دانست که این مطلب به صورت اغلبی است و در مواردی نیز همانند افعال ثلاثی مزید، می تواند اصل فعل، اسم جامد باشد. به عنوان مثال می توان به فعل «لَبَنَ» به معنای «سقاهم اللبن» است و ادعای اینکه در این موارد نیز ابتدا از اسم جامد، مصدر ساخته شده و سپس فعل از مصدر گرفته شده، جزاف و بدون دلیل است.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

7- مراد از اشتقاق در این درس و اینکه مبدأ اشتقاق فعل، مصدر است، اشتقاق لغوی است.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

8- اینکه گفته شده فعل به فاعل و نائب فاعل نیاز دارد، مراد افعال ناقصه نیست و در افعال ناقصه اسم یا خبر[بنابر اختلاف مطرح شده در کتب نحوی]، جایگزین مسندإلیه شده است

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

9- مراد از غائب در صیغه های افعال، غائب از فضای گفتگو است نه غائب از مجلس مخاطبه. و مراد از مخاطب هم بر همین اساس است.

🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸

10- مراد از ساختمان در جدول ص51 که اساس تقسیم فعل به ماضی و مضارع و امر است، ساختار نیست. بلکه جامعی از ساختارهای ماضی در افعال ثلاثی و رباعی و مجرد و مزید است. یعنی صیغه ماضی جامعی بین اوزان «فَعَلَ، فَعِلَ، فَعُلَ، فَعُلَ، أفَعَلَ، فَعَّلَ و …» است که همگی خصوصیت ماضی بودن را دارند

 

6 دیدگاه

  1. ✅ پاسخ هم اندیشی درس چهارم

    ◀️ لازم است در پاسخ به این هم اندیشی، پدیده «تغلیب» برای طلاب توضیح داده شود.

    ❎ تغلیب در قواعد عربی، به معنای ترجیح یک طرف بر طرف دیگری است و در پنج مورد کاربرد دارد که مهم ترین آن تغلیب در مثنی است که در بحث مثنی به آن اشاره خواهد شد و می توان ادعا کرد اصطلاح تغلیب علی الاطلاق به همین معناست. لکن دو مورد از تغلیب که مربوط به مباحث فعل است عبارت است از:
    1- تغلیب مذکر بر مؤنث: به این معنا که با جمع مشتکل از مردان و زنان، معامله مذکر می شود هر چند جمع زنان کثیر و جمع مردان اندک باشد.

    2- تغلیب حاضر بر غائب: در مقام تکلم، اگر تعدادی از مخاطبین حاضر و عده ای غایب باشند، برای جمع آنها، فعل حاضر استفاده می شود و همچنین اگر برخی از متکلم ها حاضر و عده ای غائب باشند، برای جمع آنها صیغه متکلم مع الغیر استفاده می شود.

    ر.ک. علوم العربیة/ج2/ص607

  2. ابو الحسن

    در ص ۵۲ در ذیل نگاهی به کتب دیگر؛ به نظر می رسد نام کتاب مراح الارواح؛ باید به فتح میم نوشته شود؛ نه کسر آن. مراح اسم مکان است و میم آن مفتوح می باشد.

    1. از تذکر به جای شما تشکر می کنیم. هرچند مشهور به فتح است اما در مقدمه تحقیقی که آدرس نگاهی به کتب دیگر، از آن چاپ است، محقق با شواهدی کسره را ترجیح داده است. البته در ویرایش بعدی کتاب، کسره حذف خواهد شد تا هرکسی آن را که بهتر می داند بخواند. با تشکر

  3. ابوالحسن

    در ص ۵۲ در تعریف معرب این چنین آمده است : “کلمه ای که هنگام ترکیب با کلمات دیگر و به حسب نقش کلمه؛ آخر آن تغییر می کند”
    نسبت به این تعریف از جانب بعضی اساتید این چنین اشکال شده:
    این تعریف شامل فعل نمی شود؛ چون فعل “نقش” نمی پذیرد.

    1. مساله مطرح شده در جلسات هفتگی گروه علمی بررسی شده است و عبارت در ویرایش بعدی کتاب به این صورت خواهد بود:
      «فعلی که با قرار گرفتن بعد از عوامل، آخر آن تغییر می‌کند، معرب نامیده می شود.»

      ضمنا هرگونه نقد محتوایی یا نگارشی که به کتاب بود را با ما در میان بگذارید. سپاس فراوان
      با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *