تعمیقی در معانی افعال

تعمیقی در معانی افعال

محمدرضا مدرسی

وقتی گفته می شود «جمعتُ الناسَ» آیا معنا دارد که مردم جمع نشده باشند؟! اگر چنین است پس چطور جمله «جمعتُ الناسَ فما اجتمعوا» صحیح است؟ یا وقتی گفته می شود که «علّمتُ زیداً» آیا می تواند زید علم نیاموخته باشد؟ با این وجود پس چگونه جمله «علَّمتُ زیداً فما تعلَّم» صحیح است؟!

این سوال ادبا را به چالش کشیده است و پاسخ های مختلفی به این سوال داده اند:

برخی گفته اند «جمعتُ الناس» حقیقتا به معنای این است که مردم را جمع کردم و آنها نیز بالتبع جمع شدند، اما وقتی گفته می شود که «جمعتُ الناسَ فما اجتمعوا» در اینجا دیگر «جمعتُ» در معنای حقیقی استعمال نشده است بلکه در معنای مجازی استعمال شده و مراد از آن «أردت أن أجمع الناسَ» است. یعنی من اراده کردم مردم را جمع کنم اما آنها جمع نشدند.

برخی دیگر گفته اند اساسا «جمعتُ» به این معنا نیست که مردم جمع شدند، بلکه به این معنا است که اسباب جمع کردن از طرف من محقق شد. اما اینکه مردم هم اثر را پذیرفتند یا نپذیرفتند این جمله گویای این مطلب نیست.

چالش مطرح شده هنگامی عمیق تر می شود که مثالی همچون «کسرته فما انکسر» بیان شود. علت عمیق شدن چالش این است که در مورد مثال قبل، مردم اختیار دارند و می توانند اثر فاعل را بپذیرند و جمع شوند و و یا اثر را نپذیرند و جمع نشوند، اما در مثال اخیر، شیشه اختیاری ندارد و شکاندن فاعل، مساوق با شکستن شیشه است. در این صورت کسرته معنایی جز شکسته شدن شیشه ندارد. با این رویکرد ادباء به مثال «کسرته فما انکسر» به سه صورت است: دسته اول همچنان ادعای مجازیت خود را مطرح نموده اند که در این مثال کسرته به معنای «اردت ان أکسره» است ولی قائلین دسته دوم می گویند «کسر» اساسا به معنای فراهم آوردن مقدمات کسر است. اما دسته سوم در این موارد که مفعول اختیار ندارد اساسا استعمال «کسرته فما انکسر» را صحیح ندانسته اند.

بنابراین مجموع اقوال در مثال های فوق سه دسته است:

اول: کسانی که می گویند در تمام مثال ها فعل مطاوَع در معنای خود بکار رفته است، منتهی در معنای فعل اثر پذیری نخوابیده است و اثر پذیری با فعل مطاوِع بیان می شود. صبان از جمله دسته اول است که فرموده:

الوجه أن علم لما هو من جانب المعلم و المتعلم معا، و لا يلزم التناقض فى علمته فما تعلم؛ لاحتمال التجوز بعلمته فى عالجت تعليمه و أنه يجوز أن يقال كسرته فما انكسر على هذا التجوز و لا وجه لمنع فلا فرق حينئذ بين علمته و كسرته فى صحة المعنى المجازى فى النفى دون المعنى الحقيقى‏ (حاشیة الصبان/ج2/ص136)

دوم: کسانی که می گویند در تمام مثال ها فعل مطاوَع در غیر معنای خود بکار رفته است و تبدیل به اراده انجام کار شده است. از جمله قائلین این دسته می توان به عباس حسن اشاره نمود. او در نحو وافی گفته است:

حين نسمع شخصا يقول: علّمت الغلام الزراعة، يتردد على الذهن سؤال؛ هو: هل إستجاب الغلام للتعلم و استفاد؟ و يظل السؤال قائما حتى يجد جوابا. فإذا قال المتكلم: علّمت الغلام الزراعة فتعلمها- دل الفعل الثانى على أن الغلام تعلم، و استفاد و استجاب للتعلم، و حقق معناه، و هذا هو ما يسمى: «المطاوعة». و حين يقول شخص: كسّرت الحديد، فقد يرد على الذهن: كيف تستطيع تكسير الحديد؟ هل استطعت تكسيره حقا؟ فإذا قال المتكلم: كسّرت الحديد فتكسّر، كان الفعل: «تكسر» هو الجواب عن المطلوب، الماحى للشبهة السالفة، الدال على أن الحديد تأثر بالكسر و استجاب له، و حقق معنى الفعل الأول. و لهذا يسمى الفعل الثانى: «مطاوعا». و مثله: حطّمت الصخر … فتحطم، بريت الخشب … فانبرى؛ فالمطاوعة فى فعل هى: قبول فاعله التأثر بأثر واقع عليه من فاعل ذى علاج محسوس لفعل آخر يلاقيه اشتقاقا، بحيث يحقق التأثر معنى ذلك الفعل. (النحو الوافي/ج‏2/ص99)

سوم: کسانی که بین مثال هایی که مفعول مختار دارد و غیر آن تفصیل داده اند و گفته اند: در مفعول های مختار، فعل مطاوَع در معنای خود بکار رفته است و تنها به جهت مختار بودن مفعول، اثر را می تواند بپذیرد یا نپذیرد. اما در مفعول های غیر مختار استعمال «کسرته فما انکسر» اساسا غلط و دروغ است. از جمله قائلین این نظر، صاحب کتاب علوم العربیه است که فرموده:

اگر مطاوعة نشود، يعنى مفعول اثر فعل فاعل را قبول نكند نميشود مطاوع و مطاوع از يك ماده باشند، زيرا كلام دروغ ميشود، مگر در مطاوعه اختيارى كه در باب افتعال گفته خواهد شد، مانند: ” كسرت الكوز فما انكسر: شكستم كوز را پس نشكست” پس تعبير ديگرى بايست كه دروغ نشود، مانند: ” ضربت الكوز على الارض فما انكسر: زدم كوز را بر زمين پس نشكست” (علوم العربية/ج‏1/ص77)

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *