تعمیقی بر قواعد اعلال لفیف مقرون

صرفیون و لفیف مقرون

محمدرضا مدرسی

گفته شده است که لفیف مقرون، تنها احکام کلمه ناقص را دارد و از جهت عین الفعل در حکم صحیح است.[1] در این نوشتار با طرح سوالاتی به توضیحاتی تعمیقی پیرامون چرایی این مطلب می پردازیم:

سوال) چرا قواعد اعلال در عین الفعل لفیف مقرون جاری نمی شود؟

پاسخ) علت عدم اجرای قواعد اعلال در لام الفعل، تعارض آن با قواعد اعلال در لام الفعل است و از آنجا که ثقالت انتهای کلمه بیشتر از ثقالت اثنای کلمه است[2]، قواعد اعلال ناظر به انتهای کلمه بر قواعد اعلال ناظر به اثنای کلمه مقدم است. به عنوان مثال در فعل ماضی صیغه اول «شَوَیَ» می توان جریان قواعد را به دو گونه تصور کرد:

الف) اجرای قاعده دوم مشترک در عین الفعل: شَایَ

ب) اجرای قاعده دوم مشترک در لام الفعل: شَوَی

با اجرای هر کدام از دو مورد، نوبت به مورد دیگر نمی رسد و لذا بین قاعده مربوط به عین الفعل و لام الفعل تعارض است. و با توجه به تقدیم قواعد مربوط به انتهای کلمه، مورد الف صحیح نیست.

سوال) چرا پس از اینکه در لام الفعل اعلال صورت گرفت، بر روی عین الفعل اعلال انجام نمی شود با اینکه مجرای قاعده دوم مشترک بر روی عین الفعل همچنان باقی است

پاسخ نادرست) ممکن است کسی در پاسخ بگوید که به جهت اینکه در کلمه «شَوَی» پس از عین الفعل الف قرار دارد، به جهت استثنای بیان شده در صقحه 166 کتاب دانش صرف، قاعده دوم مشترک جاری نیست.

رد پاسخ) اما این پاسخ صحیح نیست، زیرا این استثنا تنها در کلمات ناقص و ناظر به اجرای قاعده دوم مشترک در لام الفعل است و در خصوص عین الفعل، وجود الف پس از آن مانع اجرای قاعده نیست.

پاسخ صحیح) علت عدم اجرای قاعده دوم مشترک بر روی عین الفعل کلمه «شَوَی» این است که در صورت اجرای این قاعده این کلمه به صورت «شاا» می شود و به جهت التقای ساکنین لازم می آید که طبق قاعده چهارم مشترک تبدیل به «شا» شود که تبدیل شدن صیغه اول ماضی به کلمه ای دو حرفی اولا سبب التباس و ثانیا سبب اجحاف است.[3]

سوال) گفته شد که علت صحیح دانسته شدن عین الفعل لفیف مقرون، تعارض قواعد اعلال ناظر به لام و قواعد اعلال ناظر به عین است. اگر دلیل این است، پس چرا در صیغه دوم یا حتی صیغ مضارع که این قواعد با هم تعارضی ندارند، همچنان عین الفعل حکم حرف صحیح را دارد؟ و در نتیجه لازم است صیغه دوم آن «شاتا» شود.

پاسخ) دلیل صحیح دانسته شدن عین الفعل در صیغه دوم فعل ماضی و برخی صیغ مضارع با اینکه در معرض تعارض قاعدتین نیست، فرعیت آنها نسبت به صیغه اول است. یعنی چون صیغه دوم، فرع بر صیغه اول و مضارع فرع بر ماضی است، چون در صیغه اول عین الفعل حکم صحیح دارد، در مابقی صیغ نیز حکم صحیح را داراست.

سوال) اگر دلیل عدم صحیح دانسته شدن عین الفعل لفیف مقرون، تعارض دو قاعده در صیغه اول ماضی است و بقیه صیغ تابع آن هستند، در مواردی که خود صیغه اول در معرض دو قاعده نیست چه می گویید؟ در مثل فعل «شَوَی» چون بر وزن «فَعَلَ» است، هم عین و هم لام در معرض قاعده دوم مشترک است. اما لفیف مقرون در باب «س» بر وزن «فَعِلَ» است و در نتیجه دیگر در معرض دو قاعده نیست. مثلا قعل «قَوِیَ» تنها در معرض قاعده اعلال در عین الفعل است و اساسا لام الفعل آن در معرض قاعده دوم مشترک اعلال نیست. پس در این موارد باید عین الفعل تبدیل به الف شود و  این کلمه به صورت «قای» باشد

پاسخ) دو پاسخ می توان به این سوال داد:

اول: اگر در باب «س» لفیف مقرون، عین الفعل حکم صحیح داشته باشد، لازم است که مضارع آن بر وزن «یقایُ» شود و از آنجا که با این حال دیگر قاعده اول خصوصی ناقص اجرا نمی شود، ضمه بر یاء ثقیل است و این سبب می شود که عین الفعل را در ماضی صحیح در نظر بگیریم تا کار به اینجا ختم نشود.[4]

دوم: وزن «فَعَلَ» به جهت خفّت و کثرت استعمال به عنوان اصل حساب می شود و وزن «فَعِلَ» فرع آن است.[5] و از انجا که احکام فرع، تابع احکام اصل است، عین الفعل در وزن «فَعِلَ» نیز حکم صحیح را دارد.[6]

______________________________

[1]. صحّ باب قوى و هوى‏ (شرح شافية ابن الحاجب، ج‏3، ص: 112 و شرح النظام على الشافية، ص: 559 و شرح شافية ابن حاجب المشهور بكمال، المتن، ص: 397)

[2]. إذا كان الأصل شوى فلم أعلّ اللام دون العين مع أنّ العلّة موجودة فيهما قلت: لأنّ آخر الكلمة أولى بالتّغيير و التّصرّف فيه فلا يعلّ العين في صيغة من الصيغ، لانّه لم يعلّ في الأصل الّذي هو شوى فلا يقال في اسم الفاعل شاء بالهمزة بل شاو بالواو و يقال في اسم المفعول مشويّ لا مشييّ. (جامع المقدمات (جامعه مدرسين)، شرح التصریف، ص: 258)

[3]. لو قلبت العين و اللّام[فی هوی] كلاهما ألفا التقى ساكنان و لزم حذف احديهما بأن يقال: «ها» فيلزم اللبس و الاجحاف بكثرة التغيير. (شرح شافیه مشهور بکمال/397)

[4]. لأنهما[باب طَوِیَ و حَیِیَ] فرعا هوى، و ذلك لأن فعل- بفتح العين- فى الأفعال أكثر من أخويه؛ لكونه أخف، و الخفة مطلوبة فى الفَعَل، و هو أيضا أكثر تصرفا؛ لأن مضارعه يأتى على ثلاثة أوجه، دون مضارعهما(مضموم و مکسور)، (شرح شافية ابن الحاجب، ج‏3، ص: 113)

[5]. (لأنّه فرعه) أعني فرع «فعل»- بفتح العين- و هو أصله لخفّته و كثرته‏ (شرح النظام على الشافية، ص: 560)

[6]. ثم ذكر علة أخرى لتركهم إعلال عين ثلاثة من الأفعال المذكورة، و هى ما على فعل- بكسر العين- و ذلك أن كل أجوف من باب فعل قلبت عينه فى الماضى ألفا تقلب عينه فى المضارع أيضا، نحو خاف يخاف، و هاب يهاب، فلو قالوا فى الماضى: قاى و طاى و حاى لقالوا فى المضارع: يقاى و يطاى و يحاي، و ضم لام‏ المضارع إذا كان ياء مرفوض مع سكون ما قبله أيضا، بخلاف الاسم، نحو ظبى و آى و راى، و ذلك لثقل الفعل كما ذكرنا، و يجوز أن يقال فى هوى أيضا مثله، و هو أن كل أجوف من باب فعل تسكن عينه بقلبها ألفا وجب تسكين عين مضارعه و نقل حركته إلى ما قبله، نحو قال يقول و باع يبيع و طاح يطيح  و الأصل يطوح فكان يجب أن يقال يهىّ مشددا فى مضارع هاى، و لا يجى‏ء فى آخر الفعل المضارع ياء مشددة؛ لأنه مورد الإعراب مع ثقل الفعل، و أما فى الاسم فذلك جائز لخفته، نحو حىّ، و يجوز كما قدمنا أن نعلل ترك إعلالهم عين طوى و حيى بامتناع إعلال لامهما الذى كان أولى بالإعلال لو انفتح ما قبله؛ لكونه آخر الكلمة. (شرح شافية ابن الحاجب، ج‏3، ص: 113)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *